۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

آخر بازی

عاشقان


سرشکسته گذشتند


شرمسارِ ترانه های بی هنگام خویش


و کوچه ها


بی زمزمه ماند و صدای پا.


سربازان


شکسته گذشتند


خسته


بر اسبان تشریع


و لثه های بی رنگِ غروری


نگونسار


         بر نیزه های شان


تو را چه سود فخر به فلک بر


                                      فروختن


هنگامی که


هر غبار راه نفرین شده نفرینت میکند؟


تو را چه سود از باغ و درخت


که با یاس ها


                  به داس سخن گفته ای


آنجا که قدم برنهاده باشی


گیاه


از رستن تن میزند


چرا که تو


تقوای خاک و آب را


                          هرگز


باور نداشتی


فغان که سرگذشت ما


سرود بی اعتقاد سربازان تو بود


که از فتح قلعه روسپیان


                           باز می آمدند


باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد


که مادران سیاهپوش


داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد


هنوز از سجاده


                 سر بر نگرفته اند.


                                  


                                             شاعر: احمد شاملو

۱۳ نظر:

  1. سلام. خوبی؟ هرکجا هستی سلامت باشی.
    یاس ها راباداس درو کردن عاقبت خوشی ندارد.می بینیم.یا ما یا آیندگان ما!

    پاسخ دادنحذف
  2. خاله جان این شعر شاملو رو خیلی دوست دارم
    مخصوصا اگه با صدای خودش بشنوم
    ولی تگ رو چرا نوشتی شخصی نوشت ؟
    این شعر شخصی نیست
    این شعر برای همه است
    برای یک عمر
    تا ظلم هست
    تا خدا هست

    پاسخ دادنحذف
  3. salam
    hanooz az sajade sar bar nagerefte and
    ziba bood ajabi u zahmat keshidi upidi

    پاسخ دادنحذف
  4. سلام بر همکار محترم
    من جناب شاملو رو همیشه دوست داشته و دارم. اکثر کارهای ایشون برام الهام بخشه.

    پاسخ دادنحذف
  5. از شاملو خوشم نمیاد کلا  ( دلیلش بماند شاید بعد گفتم ) ولی این شعرش قشنگ بود و لذت بردم ازش

    پاسخ دادنحذف
  6. خیلی شعر زیبایی بود ....

    پاسخ دادنحذف
  7. سلام.خوبی شما؟
    خوشحالم که رباعی ها رو دوست داشتی!

    پاسخ دادنحذف
  8. م.پارسا(4ساله از تهران)۲۵ فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۱۸:۱۸

    واي از روزي كه اين مادران سر از سجاده ها بردارند.من كه مي ترسم واي به روزگار اين مموتي

    پاسخ دادنحذف
  9. ×××

    خیلی لذت بردم ، واقعا دستت درد نکنه !


    ***
    Elham
    ***

    پاسخ دادنحذف
  10. شعر خوبی بود...همیشه شاملو برام مبهم بوده، یه وقت حس میکنم بهتراز این آدم وجود نداره و یه وقت هم از اینکه هیچی نمیفهمم لجم میگیره!اما این شعر به دلم نشست...
    موفق و پاینده باشید.

    پاسخ دادنحذف
  11. هراس من باری مردن در سرزمینی است که در آن مزد گورکن بالاتر از آزادی من باشد
    احمد شاملو

    انتخاب درست و زیبایی بود
    ممنون
    سبز و سرافراز باشی
    عزت زیاد

    پاسخ دادنحذف
  12. سلام.چطوری؟ میدونم . واقعا اونا استادن نه این بی سوادای مدعی!

    پاسخ دادنحذف