۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

من و بی ادبی ام!

خیلی بی ادب شدم.مخصوصا وقتی که خبر در مورد یوگی و دوستان چیز ببخشید مموتی و دوستانش باشه.ناخودآگاه شروع میکنم به فحش دادن!حتی بعضی وقتها از خودم تعجب میکنم که، این منم؟منی که حتی از گفتن یه اسکل خشک و خالی شرم داشتم؟!


ای لعنت به روحت مموتی که هرچی میکشیم از دست توی بیشرفه.


کثافت انقدر روی اعصاب آدم راه میره که مجبور میشم یه پـُفیوز حرومش کنم!


مرتیکه خر خجالت نمیکشه انگار با یابو طرفه.


خفه شو، عوضی، [...]،[...]،[...] و ...


آخر نوشت:


از همه ی دوستان و خوانندگان عزیز به خاطر این فحش های رکیک و غیر رکیک عذر میخوام آخه این کره خر که واسه آدم اعصاب نمیذاره!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

۵ سال سختی!


۵ سال ناراحتی!


۵ سال حقارت!


۵ سال تحریم!


۵ سال ...


آخرش چی شد؟ این همه پدرمون در اومد.این همه تحقیر شدیم پیش دنیا.


جناب آقای احمدی نژاد چی شد پس اون همه ادعایی که داشتی؟اون همه شاخ و شونه ای که کشیدی واسه دنیا، چی شد؟کجا رفت؟همش باد هوا؟!


آقای به اصطلاح دلاور هسته ای!


این نشست و این تفاهم که از قرار داد ترکمنچای بدتر بود که!


به خدا آدم دلش میسوزه.این همه بابای ملت خودت رو در آوردی به خاطر اینکه بگی جرات داری!شجاعی!


وقت امتحان که رسید جا زدی!؟


البته ما هم ازت انتظاری نداشتیم.میدونستیم که هیچ بخاری ازت بلند نمیشه!


وای بر تو احمدی نژاد!


که ۵ سال آزگار کشور رو به تباهی کشاندی.


کسی که  حمایت مردمش  را ندارد، چیزی جز این در انتهای مسیرش نیست.اگر حمایت مردمت را داشتی آیا لازم بود که این قرار داد را ببندی؟


این همه سال زحمت را هدر دادی رفت!؟


آخر نوشت:خیلی حرف ها داشتم که بزنم و چند صفحه ای نوشته بودم ولی برای جلو گیری از چیز شدن نیاوردمشون و مقداری از اون ها رو اینجا آوردم.


 

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

من و مامان بابام/آخر الزمون شده!

ملت همه آرزو دارن که مامان، باباشون بفهمن که کامپیوتر چیه و "موس"و"کیبورد"چی هستن بعد ما هم توی خونه باید دعوا کنیم که مادرم/پدرم کمتر وبگردی کنین آخه!


انقدر بازی نکنین با کامپیوتر!چاق میشیدا!چشماتون ضعیف میشه ها!


ولی کو گوش شنوا؟


کلا توی خونه ی ما همه چیز بر عکس داره پیش میره. به جای اینکه اونا این تذکرات رو به ما بدن، ما به اونا تذکر میدیم.


نمونه ی دیگه اش هم خوندن مجله همشهری جوانِ!


وقتی مجله رو میخرم،مامانم میگه باز رفت پول داد واسه این چیزا!


بعد خودش مجله رو میگره تا همه اش رو نخونه نمیده به من.جدیدا بابام هم علاقه مند شده به مجله!مثل اینکه از این به بعد باید 3 تا مجله بگیرم که دعوامون نشه تو خونه!


ولی بازم خدایا شکرت!


خیلی ها آرزو دارن پدر،مادری مثل پدر،مادر من داشته باشن.


 


 


 

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

چند روز پیش یکی از کارمندای دانشگاه فوت کرد(خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه!)


عکس این بنده خدا رو هم زده بودن به در و دیوار دانشگاه.


معمولا موقع امتحانات که میشه از کارمندا به جای مراقب استفاده میشه.


هرکی که عکس این بنده خدا رو میدید میگفت:


«اِ اِ اِ اینه که!مُرد!؟ لامصب از من چند بار تقلب گرفت.»


آره دیگه اینجاست که شاعر میگه:


ای که دستت میرسد کاری بکن...


تا وقتی که مُردی پشت سرت انقدر بد نگن!


نتیجه اخلاقی: آقا جان بذار بچه ی مردم تقلبش رو بکنه دیگه!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

من و عینکم/ عینک رِیبُن اصلُم هرچی دارُم مال تو...!!

ملت عینک ریبن اصلشون رو میدن به دوست دخترشون!


ما عینکه ریبنمون رو میندازیم تو توالت میره!!!خدا وکیلی مملکته داریم؟؟؟!!


 


آخر نوشت:


بعد از شنیدن این آهنگ محسن چاووشی، خانواده شک کردن که از کجا معلوم عینکت افتاده تو دستشویی؟؟!!!دروغگوتعجبعینک

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

روز معلم

یه بچه ی خَلَف نتوستش بار بیارِ و آخرش


آمریکایی از آب دراومد!!


بعد برید بگید مطهری،مطهری!


توضیح نوشت:فکر کنم روشن باشه که منظورم با اوناست(!!!!) وگرنه من مخلص شهید مطهری خدا بیامرز هم هستم.


در ضمن روز کارگر و روز معلم رو هم گرامی میدارم!!


آخر نوشت:


12 اردیبهشت روز معلم بر مامانم و همه خاله هام مبارک !ماچ