۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

داستان تکراریه ابر و دریا

ابر بارنده به دریا میگفت:


«من نبارم تو کجا دریایی؟؟!»


دریا خنده کنان با او گفت:


«ابر بارنده تو هم از مایی!!»


آخر نوشت:


این شعر و از اونجایی که نمیدونستم چی بنویسم گذاشتم.شرمنده چون خیلی تکراریه ولی خب بعضی چیزا تکرارشون بد نیست!


راستی!خوش اومدی!

۱۳ نظر:

  1. مالزی نشین (مانیا)۱۶ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۰۰

    کووووووووووووو کامنت دیروزی من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آی دزززززززد!

    پاسخحذف
  2. خانه جدید مبارک . من این شعر را نشنیده بودم .
    عکس لوگوی وبلاگت  را بزرگ کردی کیفیتش آمده پایین . یک فکری به حالش بکن.لینکت را هم درست کردم

    پاسخحذف
  3. دریادل (گلمکانی)۱۶ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۲۱:۳۵

    واقعاَ شعر عمیق و سنگین و وزینی بودکه منو یاد یک شعر بسیار ژ مغز انداخت که حیفم اومد این جمع شاعرانه مستفیض نشوند :
    دریا دریا دریا ........... عشق ما دریا ............
    ساحل دریا ..............

    پاسخحذف
  4. سلام خونه نو مبارک

    پاسخحذف
  5. سلام خونه نو مبارک

    پاسخحذف
  6. سلام
    خونه نو مبارک.....
    خوشحالم اینجا هم میتونم از نوشته های قشنگت لذت ببرم

    راستی منم این شعر رو نشنیده بودم قشنگ بود

    پاسخحذف
  7. با عرض شرمندگی بنده این شعر رو نشنیده بودم . پس به اندازه لازم و کافی از خوندنش لذت بردم . مواظب باش ، همیشه چشمی هست که مراقبت باشه .

    پاسخحذف
  8. ....


    اتفاقا من این متن رو تا حالا نخونده بودم !

    راستی خونه نو مبارک ، به سلامتی باشه ایشاالله !


    ........
    Elham
    ........

    پاسخحذف
  9. Perhaps, perhaps, perhaps

    پاسخحذف
  10. راستی شعره برای من تکراری نبود ها!! ممنون!

    پاسخحذف
  11. خیلی شاخ بازی در می آری باید یه حال اساسی ازت بگیرم

    پاسخحذف
  12. احساستون قشنگه از انتخاب مشخصه...

    پاسخحذف
  13. ابر بارنده به دریا می گفت
    گر نبارم تو کجا دریایی
    در دلش خنده کنان دریا گفت
    ابر بارنده تو هم از مایی
    شاعرش به خاطر اون شعری که تو نوشتی دست به خود کشی زد درستش این شعر بالاییه

    پاسخحذف