۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

سر خط مهمترین خبرها!



بالاخره بعد از یک ماه و خرده ای اومدم که نت هشتم رو به روز کنم.
توی این یک ماه اتفاق‌های خوب و بد خیلی افتاده، که خیلی‌هاش رو یادم نیست، خیلی‌هاش رو هم اگه نگم بهتره.
اول از همه اخطار بدم که ممکنه این پست طولانی باشه و حوصلتون سر بره! البته سعی میکنم که خلاصه بگم.
اما ادامه ی ماجرا
تا اینجا رسیدیم که رئیسم بهم اس ام اس میداد و این مسائل.یکی دو روز بعد از این که مرخصی گرفتم و اومدم خونه، اونجا کلا کن فیکون شد. دقیقاً همون روزهایی که اون اس‌ام‌اس‌های کذایی بهم میرسید و البته همین الان هم که دارم این پست رو منتشر میکنم یه جدیدش بهم رسید.رئیس رو انداختن بیرون به خاطر اینکه با بچه ها خیلی رفیق بود و خیلی باهاشون راه میومد.بعد از اون هم شرکت زد زیر اینکه کی گفته حقوقتون فلان قدره؟نخـــــیر!اشتباه گفتند، بد توجیهتون کردند حقوقتون نصف این چیزیه که فکر میکردید!!!‏
بچه ها هم عصبانی میشن و اعتراض میکنند. ولی هیچ مدرکی ازشون نداریم که بگیم حقوقمون باید بیشتر باشه و از اول انقدر باهامون توافق نکرده بودن.از اون روز به بعد هم تصفیه کردن بچه ها شروع میشه و اونایی که شلوغ کرده بودن رو انداختن بیرون تا روزی که من برگشتم سر کار. وقتی رفتم سرکار کلی بد و بیراه بارم کردند که واسه چی این همه روز رفتی مرخصی؟ البته منم نامردی نکردم و حسابی از خجالتشون در اومدم و نذاشتم که زیاد اوج بگیرن!!!
صبح روزی که بعد از دو هفته رفتم شرکت وقتی بچه‌ها من و دیدند کلی ذوق کردن!فکر میکردند انداختنم بیرون.بعد از دو ساعت سلام و احوالپرسی و همین اتفاقهای بالا رو واسم تعریف کردند. بدجوری بنده‌های خدای رو ترسونده بودن.خیلی ها رو انداخته بودن بیرون، خیلی ها رو هم فرستاده بودن تبعید به خود شرکت(ما توی ساختمون خوده قوه کار میکنیم.)یک عالمه قانون جدید و چرت وضع کردند. گفتن که حرف زدن توی سایت ممنوعه. با تلفن حرف زدن هم ممنوعه، اگه میخواید با تلفن حرف بزنید باید برید توی دستشویی!!!(یکی نیست بهشون بگه آخه بی‌شرفا! چون خودتون توی دستشویی از این کارا میکنید، باید بقیه هم این کار و بکنن؟نه آقاجان! دستشویی جای حرف زدن نیست جای چیز کردنه!!)‏و کلی قانون مسخره ی دیگه.
با تعریفهایی که اینور اونور ازم شنیده بودند، اونجا شده بودم یه غول واسه رئیس جدید!
خیلی الکی الکی و سر هیچی اسم در کرده بودم.فکر میکردند و میکنن که من کی هستم!!ولی کور خوندن، من هیچی نیستم!!دی:‏
روز اول وقتی که ساعت کاری تموم شد و رفتم تا ساعت خروج بزنم رئیس جدید گفت که چه خبره؟ چرا الان؟ اون از اون همه مرخصی و اینم از الان که داری انقدر زود میری.آقا من و میگی؟ قاطی کردم اونم چه قاطی کردنی!اصلا یهو کنترلم رو از دست دادم و کلی داد و بیداد راه انداختم.بیچاره رئیسه کلی جا خورد، فکر نمیکرد که یهو جوش بیارم.تقصیره من هم نبود. اون روز کلی خبر بد شنیدم. دیدم که نود درصد همکارام رو انداختن بیرون.البته اون هم منظوری نداشت، همیشه تا 7 شب میموندم و این چند وقت هم ساعت 4 و نیم میرفتم بیرون از سر کار. اون روز ساعت 2 میخواستم برم، از بس که حرف های بچه ها رو شنیدم و کلی انرژی منفی گرفتم، اصلا نمیتونستم کار کنم.رئیس گفت آخه به من گفتن که شما همیشه دو شیفت میمونی! گفتم بیخود کردن(!!)‏من بخاطر رفاقتی که با اون رئیس قبلی داشتم میموندم! دلیلی نداره بعد از ساعت کاری اینجا بمونم.این و گفتم و ساعت و زدم و بدون خداحافظی اومدم بیرون.فرداش رئیسه رفت برای اولین بار نون گرفت تا مثلا اون جوّی که با اومدن من دوباره متشنج شده بود یکم آروم بشه و گفت بیاید تو اتاق من صبحونه بخورید. من و دو سه تا دیگه از بچه ها که یه جورایی سران فتنه بودیم نرفتیم. بعد از صبحونه، اول از همه به من گفت برم تو دفترش و کلی بد و بیراه بارم کرد و یه عالمه هم دعوام کرد. این دفعه صبر پیشه کردم و چیزی نگفتم.شدیم یک، یک مساوی و منتظر موندم تا اولین فرصت برای زدن ضربه ی بعدی بهش!
خلاصه اینکه تا همین دیروز یکی اون میزنه، یکی من!موندم که چرا اخراجم نمیکنن.
خب دیگه واسه اینبار بسه.اتفاقای بعدی رو هم روزهای بعد مینویسم.
فقط نکته ی آخر اینکه به احتمال خیلی زیاد با این وضع موجود، تا عید بیشتر اونجا نمونم.

پی نوشت یک: شرمنده این چند وقت نشد که به کسی سر بزنم.ایشالا یواش یواش میرسم خدمتتون!
پی نوشت دو: خب یه دیکتاتور دیگه هم رفت.ایشالا عروسی به کوچه ما هم برسه.بلند بگو آمـــــــــین.
پی نوشت سه: بالاخره 25 بهمن باعث شد که وبلاگ به دردنخور ما هم یه بار طعم فیلتر شدن رو بچشه!!!!(آیکون اون یارو که میگه ما سه تا رو کجا میبرید!دی:)‏

۶ نظر:

  1. ای بابا! یکی تو سر کار دعوا و بحث نداشتی که اونم بحمدالله حاصل شد :دی

    تا یه جای دیگه پیدا نکردی از اینجا نرو. اول بگرد یه جا پیدا کن بعد که جات محکم شد تشر بزن به اینا و راهتو بکش برو بذار اونا باشن که میبازن نه تو که بیکار میشی و باید دنبال کار بگردی.

    پاسخحذف
  2. اوه اوه! چه شرکتی! بابا بی خی! خون خودت رو کثیف نکن!! برو نون بزن که جون بگیری! ;)

    پاسخحذف
  3. خب ضمن تبریک فیلتر شدن‌ت و گفتن آمین؛ توصیه می‌کنم همین روند مبارزاتی خودت رو ادامه بدی تا اخراج‌ت کنن، اون‌وقت همیشه می‌تونی برای ملت تعریف کنی که چه‌ها کردی و چه شد و ... افتخاری‌ می‌شود آقا برای خودش.

    پاسخحذف
  4. عجب اتفاقهای شگفت انگیزی واقعا:)
    من هم با نظر دیلماج بانو موافقم! یه استاد داریم که میگه وقتی می خئاهید کار کنید صاحب کار باید دنبال شما باشه نه اینکه برید طرف رو التماس کنی که من بیام واست کار کنم!اونه که به تو و به دانش تو احتیاج داره...اونه که می خاد از تو کار بکشه پس هیچ وقت واسه کار کردن خودتونو کوچیک نکنید!
    حالا منم اینو گفتم که آویزه ی گوشت کنی! اگه میبینی رییست داره خیلی قر و فر میاد بهش رو نده!
    بگرد یه جای دیگه پیدا کن و از اونجا بزن بیرون!

    پاسخحذف
  5. سلام ميچيكو خان.....!
    چرا خبري ازت ني؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
    مطمئني كه فيلتريت بخاطر همونيه كه گفتي؟!!!!
    آخه من چيزي در اين مورد نديدم!!!
    :)

    پاسخحذف
  6. يني چي نخواهي بود؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
    نكنه فيلتر شدنت،باعث شده كه شوق و ذوقتو از دست بدي؟؟!!!!!!!
    خو دوباره شروع كن!با يه وب جديد و حال و هواي جديديتر.........!!!!!
    منتظر هستيم تا دوباره بنويسي!

    پاسخحذف