۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

دلم گرفته ای یار...



این چند وقت خیلی تحت فشار هستم و کل زندگیم به هم ریخته.در حدی که فقط یه نیم ساعت میتونم بیام اینترنت.پس این نیومدن ها و سر نزدن ها رو بذارید رو حساب خستگی و کمبود وقت!‏
هی میخوام اینجا از این غم و غصه و گرفتاری و نا رفیقی و این چیزا ننویسم نمیشه.یعنی نمیذارن که بشه.
خیلی وقته دارم فکر میکنم که پس به کی میشه گفت رفیق؟؟رفیق کیه؟چه معیاری واسه رفاقت هست؟
مگه نباید رفقا پشت هم باشن و تو غم ها و شادی ها هوای هم دیگه رو داشته باشن؟مگه نباید به فکر رفیقشون باشن؟مگه نباید کم نذارن تو رفقات؟مگه نباید...‏
اگه اینجوریه من هیچ دوست و رفیقی ندارم!(البته دوستای وبلاگیم رو حساب نکردما.رفقای وبلاگ واقعاً رفیق هستند.دمتون گرم!)‏چرا من نتونستم توی این همه سال یه رفیق واسه خودم پیدا کنم؟آخه چرا؟یعنی مشکل از منه؟یعنی من خیلی پرتوقع هستم؟یعنی این که آدم انتظار داشته باشه اونایی که ادعای رفاقت دارن باهاش پشتش باشن و هواش رو داشته باشن توقع زیادیه؟این که میگم سر رفیقشون رو کلاه نذارن توقع زیادیه؟اینکه با رفیقشون دو رو نباشن توقع زیادیه؟ اینکه میگم ریاکاری نباشه تو کارشون انتظار زیادیه؟
نمیدونم!‏
پس به چی میگن رفاقت؟به کی میگن دوست و رفیق؟

پی نوشت یک: والا به خدا نمیدونم چم شده.چرا انقدر حساس شدم رو خودم هم موندم.امیدوارم حالم بهتر بشه.
پی نوشت دو: این چند روزی که نبودم چه خبر شده؟ چند تا از دوستای وبلاگیم دیگه نمینویسن!خیلی ناراحت شدم.

۱۰ نظر:

  1. اتفاقاً من هم به این قضیه خیلی فکر می‌کنم چون من هم احساس می‌کنم هیچ رفیقی ندارم. البته منظورم دوست بود؛ رفیق مال گروه‌های چپه، الهام و اینا.

    پاسخحذف
  2. این حساس شدن رو خیلی خوب درک می کنم . گاهی وقتا آدم یه حالی می شه که کوچکترین اتفاق بد هم براش مثل این می مونه که همه بدبختی های دنیا روی سرش آوار شده باشن ! توی یه چنین وضعی واقعا احتیاج داری که دیگران درکت کنن . بزرگترین بدبختی هم همینه که هی دائم بالای سرت بهت بگن خیلی حساس شدیا ! یا اینکه بهت بگن خیلی بیخود ناراحتی !!! من که واقعا از این جملات کفری می شم !!! بی خود یا با خود مهم اینه که آدم توی این لحظه حالش خرابه !!!

    ...

    دوست یکی از بهترین و قشنگترین نعمت های دنیاست . واقعا یه نعمت خیلی خیلی بزرگه ! بیش از اون چیزی که فکرش رو بکنی حست رو درباره دوست درک می کنم ! دلم می خواست می تونستم بیشتر قضیه رو باز کنم ، ولی نمی شه !!! مطئن باش ، دوستت رو پیدا می کنی و البته خودت هم باید بخوای که پیداش کنی !!! از این شعارا که توقعت نباید یه طرفه باشه و از این حرفا هم نمی دم !!!! :D

    ایشاالله میچیکو هم بشه همون میچیکوی شاد و سرزنده و دوست داشتنی قبل که پر از انرژِیه !!!

    پاسخحذف
  3. اوه خیلی برات نوشتما !!! :D

    @ اغلن کبیر
    ای بابا !!! توی همون پستی که گفتی من اگه دهه شصتی بودم جذب گروه های چپ می شدم ، جوابتو دادم !!! من اصلا چپ نیستم و با جامعه بی طبقه و از این حرفا هم هیچ میونه خوبی ندارم ! ثروت و سرمایه داری هم به نظرم اصلا مذموم نیست !خلاصه هیچ جوره عقاید من به گروه های چپ نمی خوره الکی مارک نچسبون !!!

    پاسخحذف
  4. آی گفتی...
    موضوعی که باز کردی و همینجوری نبسته ول کردی به امان خدا...!!! مدتیه که بدجوری ذهنم رو مشغول کرده.. در آینده حتمن یه پست راجع بهش خواهم نوشت... البته منتظر نباش... چون من یا منظورم سریع و السیر در حد یک جمله بیان میشه... و یا اینکه باید لااقل یک سال ازش بگذره...بعد
    الان تقریبن تو شش ماهه دومه!

    ما کلن بی خیال هرچی رفیقه شدیم...
    هوووف

    پاسخحذف
  5. اگه بخوای اینجوری فکر کنی منم هیچ دوستی ندارم. نمی دونم شاید به خاطر اینه که ما وارد دنیای مجازی شدیم.
    آدمایی که اینجا فعالیت دارن خیلی حساس تر میشن و همین باعث میشه دوستی هاشون تو دنیای واقعی کم رنگ بشه و خیلی وقتها خیلی ایرادها و بدی هایی که قبلا نمی دیدن رو ببینن.
    در مورد دوستهای وبلاگی باهات موافقم. خیلی فرق دارن، خیلی ماه هستن. دوستهای وبلاگی سوای دوستهای مجازی هستن. درسته که خیلی هاشون رو ندیدیم اما نمیشه اسم مجازی روشون گذاشت چون خیلی وقتها وجودشون و محبتشون رو احساس می کنی.
    شاید هم همین نوع دوستی ها که از روی صداقت و نه از روی ظاهر هستن انتظار ما رو از دوستی بالا برده

    پاسخحذف
  6. راستی رفیق
    به یه بازی دعوتی
    امیدوارم زودتر دلت باز شه و توش شرکت کنی :دی

    پاسخحذف
  7. دوست خوب که کمیاب شده اما بنظر من هیچ وقت نباید از هیشکی توقع داشت همیشه سعی کن خودت به خودت متکی باشی متوجه ای که...اینجوری زندگی راحتتره

    پاسخحذف
  8. نمی دونم باید چی بگم اما به عنوان یه کسی که تمام این حالتها و احساساتو گذرونده بهت می گم خودتو تسلیم این وضعیت نکن.با نظر دیلماج بانو راجع به دوستای وبلاگی کاملا موافقم اما یه وقتایی آدم احساس می کنه به یه نفر غیر از خانواده و دوستای وبلاگی احتیاج داره به یه نفر که بشینه جلوش زل بزنه تو چشاش و باهاش حرف بزنه.میدونم آدمای این دوره زمونه خیلی بد شدن می دونم هیچ کس رفتارش با اون چیزی که تو سرش می گذره یکی نیست منم از این ریاکای ها دیدم منم نارو خوردم من و خیلی های دیگه این احساساتو داشتیم میچی!من و خیلی های دیگه تنهایی رو زیر دندونامون خورد کردیم اینارو می گم که فکر نکنی این حالات فقط به سراغ تو اومده...فکر نکنی که فقط تو تنهایی...فکر نکنی فقط تو هستی که از نداشتن رفیق خوب بی بهره ای...
    ما تنها کاری که می تونیم بکنیم اینه که تسلیم این شرایط نشیم و البته بدونیم اینا یه دوره داره و بعد همه چیز به روال عادی بر می گرده.
    به قول الهام بگرد...و اون دوستی رو که باید پیدا کنی پیدا کن.بیشتر تو اجتماع باش سعی کن با همه گرم بگیری اما صمیمی نشی سعی کن آدمارو بشناسی خودتو بشناسی..و بیشتر از همه صبور باش!
    ببخشید که دارم پر حرفی می کنم..شاید به خاطر اینکه من این وضعیاتارو زیاد داشتم و دارم..
    به هر حال روی ما و اختصاصا من هم حساب کن. اگه کمکی میشه کرد که بهتر بشی هستم.

    پاسخحذف
  9. راستش اومدم کمی از ناراحتی درت بیارم میچیکو.
    اول این که به من میتونی بگی رفیق.
    دوم این که در رابطه با پی نوشتت باید بگم من مینویسم.دیگه نگران نباش

    پاسخحذف
  10. سوم هم این که طاقت بیار و مرد باش

    پاسخحذف