۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

رندانه!



دیروز رفتم شب شعر در حلقه ی رندان. با کلی سلام و صلوات رسیدم.از وقتی راه افتادم هی یه اتفاقی می افتاد.اتوبوس سوار شدم یهو نفهمیدم چی شد خورد به یه تابلو و شیشه ی قسمت خانوم ها شکست.یه داد و فریادی راه انداختن که نگو!!بعد از 10 دقیقه در التهاب کامل بودن باز راه افتادیم.یه یارویی سوار شد و با خودش یه کپسول پیک نیکی هم آورد. دیوانه با پلاستیک درش رو بسته بود که مثلا گاز بیرون نیاد.یه بوی گاز پخش شده بود در حد چی!!داشتیم خفه میشدیم، باز دوباره خانوم ها که نمیدونستن بو از این کپسوله همراه این آقا هست شروع کردن به داد و بیداد که آقا نگهدار، چون تصادف کردی بوی گاز داره میاد و الان منفجر میشیم! حالا شکستن شیشه ی بغل اتوبوس چه ربطی به گاز داره و منفجر شدن، ما که نفهمیدیم.یارو گازیِ رو پیاده کردیم و راه افتادیم.رفتیم جلوتر باز دوباره جیغ و داد شروع شد که یه نفر حالش بد شده، طرف موقع شکستن شیشه همونجا نشسته بوده و احتمالا تابلو خورده تو سرش! باز نگهداشت.بعد از چند دقیقه باز راه افتادیم، رفتیم جلوتر همون خانومه که حالش بد شده بود اومد جلو پیش راننده و شماره اش رو خواست!!(البته نه از اون لحاظ!) به خاطر اینکه اگه یه وقت چند روز بعد به خاطر این ضربه افتاد و مُرد ملت بدونن که تقصیر این بوده! بعد هم شماره ی رئیسش رو گرفت و زنگ زد که شکایت کنه.خب توی این مدت هم ما همچنان منتظر بودیم که اتوبوس راه بیفته.در کل مسیر هم که هی زنها جیغ میکشدند ما دل درد گرفته بودیم از خنده از بس که کولی بازی در می آوردن. منم چهارراه کالج پیدا شدم و بقیه ی راه رو تا حوزه هنری پیاده رفتم.(واقعا خسته نباشم!!خیلی راه رفتم!!)
قبل از مراسم هم توی محوطه ی حوزه هنری مسابقه ی تئاتر خیابانی بود که خیلی جالب بود، راستی یه چند تایی هم هنرمند ما رو دیدن که خب باعث افتخارشون بود.خود در حلقه رندان هم ما را بسی خنداند.فقط باید یه فکر به حال یه وُیس ریکوردر بکنم، با موبایل صداها رو ضبط کردم که خوب نشده.
تـــف!(هرچی سعی کردم دیگه اندفعه تفی نشه اینجا نشد!!)

۱۰ نظر:

  1. راست می‌گه، دانشگاه‌ش کو پس؟

    پاسخحذف
  2. @حیاط خلوت و اغلن:
    خب نکته اش اینجا بود که از دانشگاه برگشته بودم!!
    :))

    پاسخحذف
  3. سلام
    من یه بار رفتم دیگه قسمت نشد!هنوزم علی معلمه؟
    الان باید دعوا کنم که چرا به خانوما توهین میکنی؟
    اما نمیتونم!
    خداییش راست گفتی آخه
    البته همه خانوما اینجوری نیستنااااااااااااااااا

    پاسخحذف
  4. وای!
    با بی ار تی رفته بودی؟
    خیلی بدی...من به عنوان یک خانوم از حق خودم ذفاع کرده و به مراجع قانونی خبر می دم وبلاگتو فیلتر کنن:) شما به چه حقی می خندی به خانوما...دهه!
    یواشکی نوشت:
    ما خودمون هم بهشون می خندیم:)
    اون لینکه باز نشد..حالا فردا از یونی می رم ببینم چی گفته..من که نفهمیدم:( کی تو وبلاگت گفتی؟!
    این شکرخند یه جوریه!با حوزه هنری بیشتر حال می کنم! مجریش کیه؟ هنوز شهرام شکیباس؟ ناصر فیض اینام میان؟
    این قضیه ی شرکتو اینارو هم نفهمیدم اگه مرتبط به لینکه بزار بخونم بعدا خدمت می رسم:)

    پاسخحذف
  5. تو روخدا ماه دیگه ( به شرط حیات!) یه روز قبلش یه کامنتی چیزی بزار...واقعا دستت ندرده.
    راستی این پستت تف نداشتا!

    پاسخحذف
  6. منم با سمانه موافقم. ما رو کلی بردی زیرسوال؟؟؟

    سلام خوبی ؟ دیگه این بار تف نداشت که!!

    پاسخحذف
  7. واااای
    لینکو دیدم!
    حدودا نیم ساعت داشتم می خندیدم:)))))))

    پاسخحذف
  8. ياد تصادفي افتادم كه چند سال پيش(موقعي كه بچه دبستاني بودم)برام اتفاق افتاد!!!
    تصور كن يه بچه ده ساله بيافته كف اتوبوسو كلي خانومه ماشالا هزار ماشالا؛بزنم به تخته:)هيكل درشتم روش:))!عين اين پلنگ صورتيه از رو زمين جمعم كردن!!!
    حيف...حيف كه اون موقع ها مرسوم نبود كسي از كسي شماره اي چيزي بگيره:))

    پاسخحذف
  9. @سها:
    بله همه خانوم ها اینجوری نیستن!
    @سمانه:
    نه با بی آر تی نرفتم.مگه تقصیره منه؟؟خانوما خودشون سوژه خنده هستن!!دی:
    به نظر من شکر بهتر از در حلقه ی رندانِ!کامل تر هستش.مجری در حلقه ی رندان در حال حاضر سجادی و شکرخند هم رضا رفیع.ناصر فیض هم که خودش مسئول در حلقه ی رندانه مگه میشه نباشه؟
    چرا تف داشت!خوبم داشت.
    @رویا:
    خانوما در خیلی از موارد کلا زیر سوال هستن!!!
    :))
    تف داشت به خاطر اینکه این همه زحمت کشیدم و ضبط کردم ولی خوب نشده و کیفیت نداره.معلوم نیست چی میگن!
    @وحیده:
    حالا یعنی مُردی؟؟
    :-O

    پاسخحذف