۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

چیز شدگی برخورد دوم!!


کلی حرف داشتم که توی این یه هفته ی اخیر واسم اتفاق افتاده بود و میخواستم بیام بگم ولی هی دست دست کردم و همه رو یادم رفت!!(مثل همیشه)هی گفتم که بذار رو کاغذ بیارمشون ولی چه کنم که تنبل امان رو بریده.
تنها اتفاقی که یادمه و هنوز دارم ازش میسوزم و آب هم پیدا نمیکنم که بریزم روش(!!) یکشنبه اتفاق افتاد.
من شنبه ها یه کلاس صبح دارم یه کلاس بعد از ظهر که بین این کلاس ها یه 5-6 ساعتی فاصله هست.از شانس خوبِ من(خودمم موندم، منی که انقدر بدشانسم چه جوری شد که اینجوری شد!)زد و یکی از درسها رو دو روز ارائه کردن.یعنی کلاسی که من یکشنبه صبح داشتم رو میتونستم که بین این دو تا کلاس شنبه برم و علافیم توی اون روز فقط بشه 4-5 ساعت!!فک کن!فقط 4-5 ساعت(من و این همه خوشبختی محاله)بله دیگه اینجوری شد که یکشنبه ها که مثل شنبه ها یه کلاس صبح داشتم یه کلاس بعد از ظهر، شد یه کلاس اونم بعد از ظهر.خب شنبه اون کلاس رو رفتم و خیالم راحت شد که میتونم یه خورده بیشتر بخوابم و واسه ناهار برم دانشگاه.
یکشنبه ساعت 9 بلند شدیم رفتیم به سمت ترمینال و تا اتوبوس راه بی افته ساعت شد ده و نیم و تا برسیم گرمسار ساعت شد 12.رفتم ناهارم رو خوردم(جا تون خالی چمنهای دانشگاه رو هم تازه زده بودن!عجب قرمه سبزی شده بود.) رفتم که برم سمت کلاس یکی از بچه ها رو دیدم، گفت که دو سه نفر از بچه های کلاس صبح رفتن پیش استاد و گفتن که حاضریمون رو بزن که بریم! یعنی لذت ببرید طرف ساعت 2 کلاس داره رفته ساعت 10 به استاد گفته که کسی نیست و فقط ما هستیم حاضری رو بزن که دیرمون شده.من همون موقع زنگ زدم به این استاده گفتم که میایی یا نه؟گفت نه دیگه بچه هاتون گفتن که کسی نیست و رفتن، بچه هامون غلط کردن با تو(البته اینا رو تو دلم گفتم.خیلی مؤدبانه داشتم باهاش حرف میزدم)کلاسِ ساعت دو رو ساعت ده حاضری میزنن و میفهمن که کسی نیست؟؟ای تف به ذاتتون.
خلاصه خرش کردم!!گفتم استاد الان ما چند نفری هستیم، تشریف بیارید.گفت باشه پس من فقط یه بیست دقیقه ای دیرتر میرسم.گفتم ای بابا اینجوری که بد شد استاد!شرمنده شدیم(مثلا!تو دلم داشتم هی میگفتم پاشو بیا فلان فلان شده!!)
آقا دردسرتون ندم ما تا ساعت دو خرده ای نشستیم که آقازاده(همون استاد)زنگ زدن که نمیان و با چند نفر که کلاس تشکیل نمیشه و این حرفا، خلاصه که ما رو پیچوند و نیومد!
منم نامردی نکردم هر کی رو که میدیدم زیرآبش رو میزدم.از خدمات آموزش بگیر تا مدیر گروه و رئیس دانشکده و اینا!!
آره دیگه ما ضایع شدیم رفت این همه رفتیم تا اونجا و کلاس تشکیل نشد و برگشتیم.عوضش استاده یه سی دی دست من داره، عمراً اگه بهش پس بدم.
مثل این که قسمت شده ما هر دفعه یه تف بندازیم این پایین.خدایا کاری کن که دوباره دفعه ی بعد من تف نندازم.
تف!

۲۰ نظر:

  1. خب مگه با بچه هاتون کانکت نیستی؟
    قبلش به چندتا از اینا که سرمدارن بزنگ ببین برنامه چیه!
    ولی کلن می فهمم چی میگی! حالا مثلا اگه تو کار داشتی و نمی رفتی کلاس که تشکیل می شد هیچی کلی هم بهت تیکه می نداختن که چرا غیبت کردیو از این حرفا!
    واسه منم پیش اومده اینجوری ولی شما که مسیرتون دوره باید بیشتر دقت کنید.
    راستی به همه بگو واسه من باز میشه ولی در حد آیکونه اون آدمکا!دیگه نوشته هاش نمیاد:(
    چندبار اومدم اینجوری شد بی خیال شدم.
    (اگه خاستی بند آخرو بپاک(یعنی پاک کن!)

    پاسخحذف
  2. خب حالا شما این‌قدرا هم سخت نگیر. برو لذت‌ش رو ببر پسرم. چه علاقه‌ای به درس داری شما؟ من نمی‌فهمم!

    پاسخحذف
  3. کم‌کم باید یه چتر هم بذاری پایین پستت واسه تفایی که می‌ندازی خیس نشیم :دی

    کلاً تو به خودم رفتی از شانس

    پاسخحذف
  4. با حیاط خلوت موافقم یه چتر بذار بابا یه اولش بنویس خطر چیز شدگی با احتیاط وارد شوید :دی

    یه دفعه هم این بلا سر ما اومد. فکر کن از چهار نفر آدم بالغ و نمیچه عاقل از تهران و یکی از شمال راه افتادیم رفتیم اراک بعد دوستان عزیز لطف کرده بودن با استاد حرف زده بودن که استاد کمیم کلاس تشکیل نشه. ما رو هم تو سرویس دانشگاه دیدن و خبر دادن و ما هم عند مرام خوب دیگه نرفتیم دانشگاه که اونا ضایع شن و فحشا رو تو دلمون دادیم دوباره سوار سرویس شدیم رفتیم خوابگاه پامون که به خوابگاه رسیدیم و هنوز ساک ها رو نذاشته بودیم زمین که خبر رسید همون چند نفر رفتن دانشگاه و استاد رو دیدن و حضوری زدن و چون کم بودن کلاس تشکیل نشده و رفتن منزل ! ما هم دست از پا درازتر موندیم خوابگاه با یه غیبت که به سنگینی یه دوستی پر از دوز و کلک بود!!!

    پاسخحذف
  5. سلام و اینا
    من فکر کردم فقط خودم گندشانسم
    پس همگانیه
    خب خداروشکر
    مایه ی مسرت ما شد
    اما همینام بعدها خاطره میشه بهش میخندی!
    (به چه قیمتی!)

    پاسخحذف
  6. راست میگه اغلن چه علاقه ای به درس داری بذار ملت به تفریحات سالمشون برسن :)

    پاسخحذف
  7. آره درک میکنم
    ما هم راهمون تا دانشگاه خیلی طولانیه
    5 دیقـــــــــــــــه!!

    برو گرمسار بمون بابا
    حالا آخر هفته ها میای خونه دیگه
    من جای و بودم عمرا هر روز به خاطر یکی دوتا کلاس پا نمی شدم این همه راهو برم و بیام
    خسته میشه آدم خب! منم که......
    :))

    پاسخحذف
  8. منم از همین بخش عکسه خوشم اومده بود. سلام.

    پاسخحذف
  9. @سمانه:
    نه بابا این کارا واسه ترمای اول بود!من خودم سردمدارم!!!ملت با من هماهنگ میکنن که بیان یا نیان، که خب منم بهشون میگم نیان ولی خودم کرم دارم و میرم!(آیکون یه دیوونه).البته راه انقدرا هم دور نیست.یه ساعت و نیم راهه.
    @اغلن کبیر:
    من غلط کردم که علاقه دارم.ولی خب وقتی همینطوری که ما نمیریم استادا بهشون بر میخوره که چرا نیومدین ما هم حق داریم که این همه راه میریم استاد فراخ بازی در نیاره و کلاس رو تشکیل بده.
    @حیاط خلوت:
    :))چه کنیم دیگه، ما هم همین تف و داریم که میتونیم تقدیم ملت کنیم.
    @رویا:
    تــف!
    @دیلماج بانو:
    اوه!درکت میکنم کلا!!!
    @سها:
    علیک سلام و اینا.واسه ما هم بسی مسرت بخشه که این چیزشدگی ما باعث خوشحالی شما میشه.
    @زروان ازلی:
    من کلا هرگونه علاقه داشتن به درس و دانشگاه رو تکذیب میکنم.
    @سمیه:
    من خیلی نگران شمام!خسته میشید به خدا.راضی نیستیم انقدر راه برید.حتما یه آژانسی، تاکسی، سرویسی چیزی بگیرید.
    سخته ولی ممکنه.هزینه های موندن اونجا از رفت و آمد بیشتر.بعدشم چند ساعت کلاس دارم و سرم گرمه بقیه اش رو که کاری ندارم چیکار کنم؟؟اون لامصب هم که جایی نداره واسه تفریح، مجبورم معتاد بشم!!دی:

    پاسخحذف
  10. ینی اینقدر عاشق درس و مشقی؟

    پاسخحذف
  11. از دانشجوها دودره تر استادتون بود.
    از این استادا چرا نصیب ما نشد؟
    هی روزگار
    از استاد هم شانس نیاوردیم

    پاسخحذف
  12. تف به ذات اين بچه ها!وقتي كه بايد بيان سر كلاس،جيم ميشدن و پيداشون نبود!ولي....
    وقتي كه قرار ميذاشتيم كه كلاسو دودرش كنيم؛رديف اول واسه خودشون جا رزرو كرده بودن!!!!!!!!!

    پاسخحذف
  13. @پیمنتو:
    من غلط کردم که عاشق درس و مشق باشم.رو چه حسابی همه همین رو میگن؟
    @مهندس پنگول جونی:
    اووووووووف!اصلا لامصب یه آدم پیچی هست که نگو.
    @وحیده:
    احزنت!تـــف!

    پاسخحذف
  14. سلام. کلی تولدش مبارک چون خیلی می دوستمش! خوبی؟

    پاسخحذف
  15. ایول میچی ! با استاد سی دی هم رد و بدل میکنی ؟ یعنی تا این حد مچ میشین با استاداتون ؟ ای تفف

    پاسخحذف
  16. @رویا:
    سلام!منم خوبم شکر خدا.
    @سید:
    مخلصیم دادا.البته از اون نوع سی دی که شما فکر میکنید نیست!!
    آره داداچ با استادا مچ هستیم خفن.دلشون تنگ میشه زنگ میزنن بهمون!
    :))

    پاسخحذف
  17. سلام .احوال شما؟

    خواهش می شود. قابلی نداشت!

    پاسخحذف
  18. اشکالي نداره اگه آدم براي درس سر کار بره

    پاسخحذف
  19. عجب آدم ضایعی هستی تو دیگه
    خب نیومده که نیومده
    برو حالشو ببر
    مملکت که صاحاب نداشته باشه
    انتظار داری اساتیدش جاکشی نکنن ؟

    پاسخحذف